سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
وقتی که برگی رو زمین میوفته حس میکنم گریه ی بیصداشو حس میکنم چی میگذره تو قلبش وقتی میبینه مرگ لحظه هاشو آخه منم یه برگ خشک و زردم که بی صدا یه عمره گریه کردم وقتی باچشمام میبینم که یک برگ سیلی بی جا میخوره از تگرگ پا میذاره خزون به باغ دلم باز کلاغا سر میدن آواز مرگ یخ میزنه تو سینه قلب خونم آخه من از تبار این خزونم وقتی که پر پر میشه گل تو گلدون خالی از کبوترا آسمون حباب بغضم تو گلو میشکنه ابره چشمام دوباره میشه بارون
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: [ 1 / 6 / 1391برچسب:مطالب عاشقانه , ] [ 5:57 AM ] [ meysam ]
امشب برایت می نویسم امشب که شبی است ساکت و زیبا چشمانم را می بندم لبخند می زنم لبخند میزنم به شکوه این شب که به یاد توام باز وباز ... و همیشه. می اندیشم آیا لحظه ای هست که به یاد تو نباشم؟ می اندیشم به وقت اندوه ... به وقت گریه ... به وقت دلتنگی ... به وقت خنده ... و می بینم که یادم چه وفادار بوده به یادت. امشب برایت می نویسم امشب که به اندازه یک سرزمین بین مان فاصله است امشب که از روحم به من نزدیکتری مینویسم که دوستت دارم. آه خدایا! این دوست داشتن را چقدر دوست دارم موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: [ 23 / 2 / 1391برچسب:مطالب عاشقانه, ] [ 2:10 AM ] [ meysam ]
ببار باران
موضوعات مرتبط: حرف حساب، ، برچسبها: [ 23 / 2 / 1391برچسب:مطالب عاشقانه, ] [ 1:56 AM ] [ meysam ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |